مدل‌‌سازی

از اونجایی که می‌بینم که در ارائه خیلی از «مدل‌ها»، مفهوم «مدل» اصلا توسط ارائه دهنده درک نشده، دوست دارم یه خورده در مورد مدل بنویسم.

یه مثال خوب از اینکه یه مدل چیه، مدل‌سازی هندسه با جبره. تو هندسه گزاره‌هایی هست که اثبات اونا برای سالیان بسیاری، خیلی مشکل بوده، مثلا اثبات اینکه یه خط یک دایره رو حداکثر در دو نقطه قطع می‌کنه. کلید حل این معما مدل‌سازی مفاهیم هندسی با جبر بوده. مثلا مدل‌سازی یک خط با عبارت جبری ax+by+c=0 و مدل‌سازی دایره با عبارت x^2+y^2=c^2. با این مدل‌سازی، اثبات مشکلِ مساله حداکثر تعداد تقاطعات یه خط و یه دایره، به اثبات ساده مساله تعداد جواب‌های دستگاه حاوی دو معادله اشاره شده در دنیای جبر تبدیل می‌شه. این دستگاه حداکثر دو جواب داره، پس در نگاشت از مدل به دنیای اصلی هم می‌شه گفت که یک خط و یک دایره حداکثر در دو نقطه همدیگه رو قطع می‌کنن.

می‌شه گفت که مدل‌سازی، یعنی اینکه بتونی یه دنیای ساده‌تر یا قابل فهم‌تری رو در تناظر با یه دنیای دیگه شکل بدی که هر مفهومی رو بتونی از دنیای اصلی به یه مفهوم در دنیای ساخته شده متناظر کنی؛ و کار با مفاهیم در دنیای جدید، ساده‌تر باشه. ضمن اینکه، نتایج بدست اومده در دنیای جدید، قابل انتقال به دنیای اصلی بوده و در اونجا هم معتبر باشن.

علوم مختلفی مثل ریاضی، فیزیک، شیمی و … هم مدل‌هایی با دیدهای مختلفی از دنیایی هستن که در اون زندگی می‌کنیم. این مدل‌ها قادر به تبیین بسیاری از مسایل دنیای واقعی هستن، ولی لزوما قادر به تبیین تمامی اونا نیستن. و همین هم کلید رشد علوم مختلفه و انقلاب‌هایی که تو اونا صورت می‌پذیره. اگر مدل‌های اولیه کامل بودن، شاخه‌های جدیدی مث هندسه نااقلیدسی، نسبیت و مکانیک کوانتوم و … هرگز شکل نمی‌گرفت.

مثال ساده‌ای برای نشون دادن اینکه چرا مدل‌ها کامل نیستن و تکامل پیدا می‌کنن، مدل‌سازی ساختار اتمه. یه زمانی می‌گفتن که اتم یه سری الکترون و پروتون هستن که کنار هم قرار گرفتن. بعدش دیدن یه سری واقعیت‌ها رو نمی‌شه اینجوری توجیه کرد. گفتن که اتم یه سری پروتون تو هسته و یه سری الکترون تو مدارهای دور و برِ هسته هستن، که دور پروتون‌ها می‌چرخن. بعدش دیدن که نه! با این مدل هم یه سری چیزا رو نمی‌شه توجیه کرد. یه مدل دیگه ارائه شد که پروتون‌ها تو هسته هستن، ولی الکترون‌ها تو اربیتال‌های دور اونا دارن می‌چرخن و … . فکر می‌کنین اونایی که اون مدل‌ها رو ارائه داده بودن، اون هسته و اون مسیر و اربیتال و … رو دیده بودن که این مدل‌ها رو ارائه کردن؟ نه! اون مدل‌ها دیدهای ساده شده‌ای بودن که تا یه جایی به پیشرفت علم کمک می‌کردن، ولی بعد از اینکه یه سری چیزا رو نمی‌تونستن توجیه کنن، کنار می‌رفتن یا کاربردشون برای شرایط خاصی محدود می‌شد.

 

مدل‌‌سازی

فارغ‌التحصیلی

مدت‌ها پیش، مطلب زیر رو برای یکی از دوستام که تازه فارغ‌التحصیل شده بود و تو برزخ بین فارغ‌التحصیلی و مرحله بعدی زندگی‌اش حالش خوب نبود، نوشتم. اونو اینجا برای سایر دوستانی که در شرف فارغ‌التحصیلی قرار دارن می‌ذارم، شاید به درد یکی خورد.

نمی‌دونم چقدر از حال و هوای این روزات به خاطر تموم شدن درسته. ولی می‌دونم آدم که درسش تموم می‌شه انگاری می‌افته یه فضایی وسط زمین و آسمون، معلق! تصور بکن، درست بعد روزایی که آدم تمام شبانه‌روزش رو داره با تمام وجود برا تزش وقت می‌ذاره، درست در اوج تلاش‌ها، یهو همه چی تموم می‌شه، دیگه چیزی نیست که براش تلاش کنی. محیط و هدف و زندگیت درست تو یه روز با هم عوض می‌شن. اگه انتظارشو نداشته باشی خیلی سخت بهت می‌گذره…

دعا می‌کنم حال و هوای این روزات بخاطر همینا باشه، چون اینا زودی قابل برطرف کردن هستن، کافیه آدم بدونه که اینجوریه و یه جور دیگه به قضایا نگاه کنه…

سر کار که بری، بعد چند وقت (که کوتاه هم هست)، دوباره سرت گرم می‌شه و همه چی یواش یواش خوب می‌شه. فقط می‌مونه فاصله بین این دو سرگرمی!

تو روزایی که آدم سخت مشغول کاراشه، خیلی وقتا با خودش می‌گه کاش وقت داشت فلان کار رو انجام بده، الان درست وقت انجام دادن همون کاراست! یه کارایی هم هست که اگه سر کار بری، دیگه وقت نمی‌کنی بهشون برسی، الان دقیقا وقت همون کارا هم هست… یه تفریح حسابی، یه کوه رفتن، یه پارک رفتن، یه موزه، یه تو انقلاب میون کتابا گشتن، یه کتابی که خیلی وقت بود وقت نداشتی بخونیش، یه کاردستی درست کردن (یه چیز جدید یاد گرفتن و درست کردن هم دنیای خودشو داره، Stitching، Iris Folding، Quilling، یه مدل جدید Origami و خیلی چیزای دیگه کارای قشنگی هستن که اگه بری سراغشون کلی سر ذوقت می‌یارن)، یه مهمونی رفتن، با دوستای قدیمی یه قرار گذاشتن، از روزای رویایی اوایل زمستون سعدآباد دیدن کردن و موزه‌ها و طبعتشو گشتن، مسیر و جاده قشنگ پوشیده از برف امام‌زاده داوود رو تو سکوت محشرش دیدن و خیلی و خیلی چیزای دیگه، کارایی‌ان که اگه انجام بدی این روزا به جای اینکه مایه عذابت بشن، می‌شن یکی از خاطره‌انگیزترین و ناب‌ترین روزای زندگیت….

یه خورده هم واقع‌بینانه فکر کن (از دنیای حقیقت بیا تو دنیای واقعیت) خیلی از چیزا، قبل اینکه درست رو شروع کنی شاید تو ذهنت یه جور دیگه بودن، واقعی نبودن! همین شاید باعث شده که این روزا فک کنی یه چیزی رو گم کردی، یا یه چیزی سر جاش نیست! آم خیلی وقتا برا اینکه یه انگیزه بسازه برا خودش، یه دنیای موهومی می‌سازه (دانسته یا ندانسته) و جالبه که خودش هم باورش می‌کنه، ولی وقتی به هدفش می‌رسه و می‌بینه که اون دنیایی که برا خودش تصور کرده اون چیزی نیست که بدست آورده، بد جوری می‌خوره تو ذوقش… خوب فکر کن به اینا هم…

شاید هم همه حدس‌هام اشتباهن و الان داری کلی خوش می گذرونی ولی این همه خوشی به مذاقت خوش نمی‌یان! خیلی از آدما تو فلسفه زندگیشون خوششون نمی‌یاد بی‌غم باشن، اون وقت ذهنشون ناخودآگاه، دنبال یه چیزی می گرده برا همیشه خوش نبودن…

در هر صورت هر کدوم از اینا که باشه یا نباشه، من برات دعا می‌کنم که روزهای خوشت، بدون اینکه چیزی توشون وقفه ایجاد کنه، از راه برسن 🙂

فارغ‌التحصیلی

ایده: جمع‌سپاری در خدمت مدیریت شهری

ایده پیشنهادی توسعه اپلیکیشن «مدیریت درخواست‌های شهروندان»ه. تو این اپ، هر کاربری می‌تونه درخواست‌هاش رو بر حسب منطقه شهری و دسته‌بندی مشخص شده، وارد کنه. مثلا:

  • تقاضای نصب تیر چراغ برق در فلان مکان مشخص (در منطقه شهرداری ۶، در دسته عمرانی)
  • تقاضای برگزاری کلاس نمایشنامه‌نویسی در فلان فرهنگسرا (در منطقه ۲، در دسته فرهنگی)
  • تقاضای باز کردن بن‌بست یک کوچه مشخص در خیابان فلان (در منطقه ۳ شهرداری، در دسته ترافیکی)
  • تقاضای ایجاد فرهنگسرا در محدوده فلان (در منطقه ۱۱ شهرداری، در دسته فرهنگی)
  • تقاضای افزودن نیروهای پاسخگو در فلان بخش شهرداری بهمان‌جا (منطقه ۱۵ در دسته مدیریت شهری)
  • و …

در این اپ، هر کسی باید بتونه تقاضاهای سایر کاربران رو ببینه و برای تقاضای مربوط به منطقه خودش (که قبلا در موقع ثبت‌نام مشخص کرده کجاست) موافقت یا مخالفتش رو اعلام کنه.

با وجود همچین اپلیکیشنی:

  • مدیران شهرداری می‌تونن از نیازهای واقعی شهروندان مطلع بشن و می‌دونن هر نیاز رو چند نفر تقاضا کرده‌‌ان؛
  • در یه محیط آنلاین اجتماعی، شهروندان یه منطقه می‌تونن کمپین تشکیل بدن و نیازهای ضروری‌شون رو از طریق همکاری گروهی، در زمان کوتاه‌تری به گوش مسوولان برسونن؛
  • اگر شهروندی نیازی داشته باشد و بقیه هم‌منطقه‌ای‌هاش به درخواستش واکنش مثبت نشون ندن، متوجه می‌شه که این نیاز عمومی نیست و نباید بابت انجام نشدنش گله‌مند بشه؛
  • به دلیل وجود فیدبک‌های کاربران و اعمال نظرات گروهی شهروندان به جای نظرات شخصی، هم جلوی فساد اداری تا حد زیادی گرفته می‌شه و هم جلوی پاپوش درست کردن برای نیروهای مخلص گرفته می‌شه؛
  • و …
ایده: جمع‌سپاری در خدمت مدیریت شهری

ابزارهای جذاب و نوین تامین مالی

«تامین مالی» یکی از مهم‌ترین نیازهای شروع یا توسعه کسب‌وکارها، به ویژه تولیدکننده‌هاست. در حال حاضر مهمترین منبع تامین مالی در ایران، بانک‌ها هستن. اما در کنار بانک‌ها به عنوان بازار پولی، بازار دیگه‌ای هم به نام بازار سرمایه وجود داره، که معمولا کسب‌وکارهای ما ازش غافلن. یکی از دلایل عدم استفاده مناسب از بازار سرمایه، نبود ابزارهای مناسب در این بازار، یا آشنا نبودن کسب‌وکارها با ابزارهای موجود در اونه.

از طرف دیگه، «پیش‌فروش» یه گزینه جذاب با مزایای زیاد برای تامین مالی انجام یه فعالیته، و به دلایل زیادی به رونق اقتصادی و اشتغال‌زایی در کشور هم کمک می‌کنه، که از جمله اونا می‌شه به این موارد اشاره کرد:

  • تأمین سرمایه مورد نیاز تولید از خریداران واقعی علاقمند به محصول/خدمت
  • کاهش ریسک سرمایه‌گذاری، به دلیل پیش‌فروش محصول/خدمت (حذف ریسک تولید کالاهای غیر جذاب)
  • کاهش قیمت تمام شده محصول/سرویس به دلیل کاهش هزینه‌های بازاریابی، تبلیغات، عرضه، فروش و ریسک عدم توفیق

لازم به ذکره که، پیش‌فروش بر قوانین اسلامی هم منطبقه و طبق شرع اسلام تولید کننده می‌تونه تو یه قرارداد سَلَف، مقدار معینی محصول رو با قیمت و شرایط مشخص به دیگران بفروشه، الان پولش رو بگیره، ولی بعدا در زمان تعیین شده اونو تحویل بده.

«بورس سرمایه» از این امکان استفاده کرده و یه ابزار نوینی برای تامین مالی کوتاه مدت یک تا دو ساله، به نام «اوراق سَلَف» طراحی کرده، که از طریق اون، تولید کننده می‌تونه سرمایه مورد نیازش رو تامین کنه. اینجا هدفم معرفی کلی این ابزاره و نمی‌خوام خیلی وارد تعریف دقیق و جزئیات سازوکارا بشم، برای همین، خیلی ساده این ابزار رو معرفی می‌کنم: در این ابزار،‌ تولیدکننده با قرارداد مشخصی، محصولاتی رو که در آینده تولید می‌کنه برای پیش‌فروش و تحویل در آینده عرضه می‌کنه و از این طریق سرمایه مورد نیاز برای تکمیل پروژه یا تولید محصولش رو تامین می‌کنه. از اونجایی که این فرآیند زیر نظر بورس انجام می‌شه، به دلیل دستورالعمل‌های ‌دقیق و نظارتی که وجود داره، به نسبت قراردادهای سَلَف معمولی که تو بازار می‌تونه انجام بشه، شفافیت بالاست، ریسک کمتر‌ه و ضمانت اجرایی وجود داره.

برای جذاب کردن این اوراق، بورس کالا یه کار دیگه هم کرده، و اون اینکه امکان خرید و فروش این اوراق رو هم فراهم کرده. احتمالا بدونین که طبق قوانین اسلام، یکی از شرایط یه معامله اینه که برای اینکه بتونی یه کالایی رو به یه نفر دیگه واگذار کنی، باید مالک اون کالا باشی. در حالی که وقتی چیزی رو پیش‌خرید می‌کنی، تا موقعی که اون رو دریافت نکردی، مالکش نیستی. و همینه که باعث می‌شه خرید و فروش اوراق سَلَف شرعی نباشه. برای رفع این مشکل، هم‌زمان با خرید اوراق سَلَف، یه قرارداد سَلَف موازی هم بین دو طرف بسته می‌شه، که طبق اون، خریدار جدید اوراق برای تحویل کالاش به تولید کننده حواله داده می‌شه و دو طرف تولید کننده و خریدار اوراق سلف اینو می‌پذیرن.

این ابزار می‌تونه با چاشنی نوآوری، کارکردهای دیگه‌ای هم پیدا کنه. مثلا اگه تولیدکننده هم‌زمان با فروش اوراق سَلَف به خریدار، یه قرارداد دیگه‌ای هم باهاش ببنده که طبق اون نماینده‌اش تو فروش کالاهای تولید شده (البته مثلا با شرط حداقل فلان درصد سود) بشه، عملا خریدار اوراق درگیر جنس نشده و فقط یه سرمایه‌گذاری جذاب انجام داده. از لحاظ شرعی هم توجه بشه که در اینجا چون اوراق مبتنی بر کالائه، تولیدکننده فقط می‌تونه به اندازه دارایی پایه‌اش محصول پیش‌فروش کنه و از طرفی هم خریدار حداقل سود رو روی قیمت تمام شده کالا می‌ذاره، نه روی پولی که سرمایه‌گذاری کرده، همه چی مبتنی بر قوانین اسلامی خواهد بود.

حالا که جنبه‌های مثبت این اوراق رو گفتم، یه اشاره‌ای به ریسکش هم بکنم. ریسک مهم این اوراق، کاهش قیمت کالا در زمانیه که قراره کالا تحویل خریدار اوراق بشه. برای همین هم موقع خرید اوراق سَلَف، خریدار باید توجه بکنه که چه کالایی رو با چه قیمتی داره برای چه زمانی پیش‌خرید می‌کنه و تخمین بزنه که آیا این کالا ممکنه تا موقع تحویل قیمتش بالاتر بره یا پایین‌تر و سپس در خصوص اینکه بخره یا نخره تصمیم‌گیری کنه.

اگه علاقمندین که در خصوص این ابزار اطلاعات بیشتری بگیرین، «دستورالعمل اجرایی معاملات سلف استاندارد در بورس کالای ایران» رو ببینین. اگه دستورالعمل رو ببینین، متاسفانه متوجه می‌شین که فقط کالاهایی امکان پیش‌فروش از طریق این ابزار رو دارن که در بورس کالا پذیرفته شده باشن، یا دارای بازار نقدی قوی [از دید بورس کالا] باشن‌. در ضمن، تولید کننده هم فقط می‌تونه به اندازه دارایی پایه‌اش محصول پیش‌فروش کنه. اینا و یه سری شرایط ذکر شده دیگه توی دستورالعمل، یعنی اینکه گستره استفاده از این ابزار شدیدا محدود شده. کافیه به این موانع این رو هم اضافه کنین که خریدارها هم باید کد معاملاتی از بورس کالا داشته باشن.

و این مواردی که اشاره کردم، یعنی اینکه این ابزار نمی‌تونه توسط کسب‌وکارهای نوپا، یا کسب‌وکارهای کوچک و متوسط و یا حتی در تولید محصولات نوآور فناورانه چندان مورد استفاده قرار بگیره. و این لزوم و اهمیت ارائه نسخه با شرایط ساده‌تری از این ابزار رو نشون می‌ده. این نیاز می‌تونه از طریق مدل مبتنی بر پاداش تامین سرمایه جمعی (کرادفاندینگ) به صورت کارایی پاسخ داده بشه، که نمونه‌های جهانی‌اش همون کیک‌استارتر و ایندیگوگوی معروفن و خوب هم جواب دادن، بدون اینکه شرایط ذکر شده در دستورالعمل ابزار اوراق سَلَف رو داشته باشن. امیدوارم که در کشور ما هم هر چه سریع‌تر دستورالعمل‌های لازم برای این موضوع تهیه بشه، بدون اینکه با دید ابزارهای سنتی اونقدر محدود بشه که کارایی‌اش رو از دست بده.

ابزارهای جذاب و نوین تامین مالی

«مسوولیت اجتماعی» در مقابل پارادایم «لحظه آخری»

دو حالت زیر رو برای سفر رفتن در نظر بگیرین:

– یکی اینکه اگه از چند ماه قبل اقدام کنین، هتل‌تون رو می‌تونین با قیمت خیلی مناسبی رزرو کنین، با پایین‌ترین قیمت ممکن می‌تونین بلیت‌ هواپیما یا قطارتون رو بخرین، بلیت‌های جاهای دیدنی و تفریحی رو می‌تونین نصف قیمت تهیه کنین و …

– و اون یکی اینکه، اگه یه هفته مونده به سفر بخواین برای بلیت هواپیما، قطار یا هتل اقدام کنین، می‌تونین تخفیف خوبی بگیرین، اگه تا یه روز قبلش صبر کنین تخفیف بالایی گیرتون می‌یاد و اگه چند ساعت قبلش بلیتی مونده باشه، تخفیف بسیار بالایی نصیب‌تون می‌شه.

رواج پیدا کردن هر کدوم از این دو حالت در یه جامعه می‌تونه پیامدهای مختلفی رو به دنبال داشته باشه: حالت اولی آدمها رو مجبور می‌کنه که منظم و برنامه‌ریز بار بیان. در این حالت، آدما از چند ماه قبل می‌دونن کی می‌خوان برن مسافرت، بلیت‌هاشونو می‌گیرن، هماهنگی‌ها رو انجام می‌دن، برنامه تفریحات‌شون رو می‌چینن و بدون استرس از سفری که در انتظارشونه، کمال لذت رو با کمترین هزینه ممکن می‌برن. در عوض، حالت دوم به صورت ناخودآگاه آدما رو بی‌برنامه، باری به هر جهت و فرصت‌طلب بار می‌یاره. زمان قطعی تفریح فرد در آخرین لحظه مشخص می‌شه، و حتی فرد تا روز آخر هم ممکنه ندونه که کجا قراره بره (کجا یه بلیت لحظه آخری گیر می‌یاد). برای همین هم برنامه‌ریزی‌ای برای سفر و تفریحاتی که قراره انجام بده وجود نداره. در نتیجه بعید هم هست که بتونه لذت کافی از سفرش ببره و در انتهای سفر هم فقط سردرگمی و خستگی براش می‌مونه؛ البته به همراه یه حس کاذب سرخوشی از زرنگ!! بودن در مسافرت رفتن به ظاهر کم خرج.

بدی حالت دوم [که البته تا اندازه‌ای به صورت غلوآمیز توصیف شده] اینه که فقط به مسافرت رفتن محدود نمی‌شه و به دلیل جذابیتی که مفهوم «لحظه آخری» در بین مردم داره، توسط استارت‌آپ‌ها به حوزه‌های دیگه هم داره کشونده می‌شه، و از طرفی هم اثرات منفی رفتاری‌اش (بی‌نظمی، بی‌برنامگی، فرصت‌طلبی و …) به حوزه‌های دیگه رفتارهای آدما هم نفوذ می‌کنه!

یه دوستی همیشه می‌گه که در مقابل هر لذت و جذابیت مضر یا ناسالمی، قطعا یه لذت و جذابیت مفید و سالمی هم وجود داره. با این دید، به نظرم این مسوولیت اجتماعی استارت‌آپ‌هاست که به جای هم‌نوا شدن با موج مضر لحظه ‌آخری، برن سراغ فرهنگ‌سازی و راه‌اندازی کسب‌وکارهای بر پایه ارائه مشوق‌های «لحظه اولی». به عنوان مثال، در حوزه سفر و تورهای خارجی، با توجه به اینکه با پروازها و هتل‌های خارجی سر و کار دارن که با حالت اول فوق کامل آشنان،‌ کارشون خیلی راحت‌تره. در ادامه هم یواش یواش می‌تونن پروازها و هتل‌ها و تفریحات داخلی رو هم با این موج جدید «سفر کم هزینه با برنامه‌ریزی زود هنگام» همراه کنن.

و البته، فکر می‌کنم که چون این پارادایم «لحظه اولی» در نهایت، آرامش و آسودگی خاطر بیشتری برای کاربران [و البته برای ارائه دهندگان خدمات هم] به همراه داره، خودش می‌تونه به یه موج جدید در فضای استارت‌آپی تبدیل بشه.

پ.ن.: رضا به درستی می‌گه که لحظه‌آخری‌ها هم لازمه که باشن، به ویژه برای اونایی که دنبال هیجان و آدرنالین‌ان. من هم با رضا موافقم. ولی مساله مورد نظر من اینه که بر خلاف بسیاری از کشورها، جای این امکان در کشور خالیه که اگه یکی بخواد از سه ماه قبل برنامه‌ریزی کنه که سفر بره، بتونه تشویق بگیره و با هزینه کمتری سفرش رو هماهنگ کنه. الان این امکان سفر ارزون‌قیمت در کشور فقط از طریق لحظه‌آخری‌ها امکان‌پذیره. خیلی‌ها هم به جای اینکه بیان این امکان رو برای لحظه‌اولی‌ها ایجاد کنن، با این لحظه‌آخری‌ها هم‌موج می‌شن و تعادل رو به هم می‌ریزن (یعنی امکانات سفر [یا هر خدمت دیگه] پر هیجان رو این قدر بیشتر می‌کنن که اونایی که سفر پر هیجان هم نمی‌خوان ولی پول کافی ندارن،‌ مجبورن ازش استفاده کنن و اون وقت تبعاتی که گفتم اجتناب‌ناپذیره!).

«مسوولیت اجتماعی» در مقابل پارادایم «لحظه آخری»

اثر مقایسه‌ای

آزمایش‌ها نشون می‌ده که مردم حاضرن برای ده دلار صرفه‌جویی در غذا، ده دقیقه بیشتر راه برن، اما حاضر نیستن برای همون ده دلار صرفه‌جویی در یه دست کت‌وشلوار هزار دلاری، ده دقیقه بیشتر راه برن! در حالی که ده دقیقه، ده دقیقه‌اس و ده دلار، ده دلار!

رولف دوبلی در کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» (که عادل فردوسی‌پور و همکاراش ترجمه‌ش کردن)، به این می‌گه اثر مقایسه‌ای. دوبلی می‌گه اثر مقایسه‌ای اساس تخفیف دادن تو تجارته، چون محصولی که قیمتش از صد دلار به هفتاد دلار کاهش پیدا کرده، به نظر ارزش بیشتری داره نسبت به محصولی که قیمتش همیشه هفتاد دلار بوده.

در ادامه این صحبت‌ها، یه مثال جالب هم از کتاب «تأثیر» رابرت چالدینی نقل می‌کنه در مورد «هری» و «سید»، دو برادری که در دهه ۱۹۳۰ میلادی یه مغازه پوشاک رو در آمریکا اداره می‌کردن. سید مسوول فروش بوده و هری مسوول خیاطی. هر وقت سید متوجه مشتری‌ای می‌شده که از لباسی خوشش اومده، یهویی گوشش سنگین می‌شده و به از برادرش می‌پرسیده «هری قیمت این کت‌و‌شلوار چنده؟» هری هم از کنار میز برش‌اش نگاهی می‌کرده و داد می‌زده که «قیمت اون کت‌وشلوار نخی زیبا ۴۲ دلاره! [یه قیمت بالا برا اون زمان‌ها]». سید هم خودش رو به نشنیدن می‌زده و دوباره داد می‌زده «چقدر؟» هری هم دوباره فریاد می‌زده «۴۲ دلار». بعدش سید رو به مشتری می‌کرده و می‌گفته «می‌گه ۲۲ دلاره». مشتری هم که اسیر اثر مقایسه‌ای می‌شده!، سریع پول رو می‌داده و با کت‌وشلوار از مغازه می‌رفته بیرون، قبل اینکه سید بیچاره متوجه اشتباهش بشه!

حواسمون باشه ارزش واقعی چیزها رو در نظر بگیریم و اسیر این اثر نشیم، از اون ور هم تو طراحی مدل‌های تجاری از این اثر روانی غافل نشیم!

اثر مقایسه‌ای

توهم رهایی

در روان‌پزشکی حالتی است به نام «توهم رهایی». فرد محکوم به مرگ در چنین حالتی لحظه‌ای پیش از اینکه حکم به مرحله اجرا گذارده شود این توهم برایش پیدا می‌شود که احتمالا در واپسین لحظه، از مرگ رهایی خواهد یافت.

از کتاب «معنی‌درمانی»

توهم رهایی

حقیقت انتظار

وقتی ما از کوشش برای ایجاد شهامت روانی یک زندانی در اردوگاه صحبت می‌کردیم، بر آن بودیم که دریچه امیدی را در آینده برای او باز کنیم. باید به یادش می‌آوردیم که زندگی هنوز در انتظار اوست و انسانی منتظر بازگشت اوست. اما پس از بازگشت؟ زندانیانی بودند که پی بردند هیچگاه کسی در انتظارشان نبود. وای به حال فردی که می‌دید انسانی که خاطره‌اش به تنهایی در اردوگاه به او امید می‌بخشید، دیگر وجود ندارد! وای به حال فردی که وقتی رویایش به حقیقت پیوست و سرانجام آزاد گشت، آزادی را کاملا متفاوت از آنچه در اشتیاقش بود، یافت!

از کتاب «معنی‌درمانی»

حقیقت انتظار

رفتار تلخ

آنها که به ناگهان از فشار روانی رسته‌اند، از نظر اخلاقی و بهداشت روانی بسیار آسیب پذیرند. آنان شیوه رفتارشان را با تجربه‌های تلخ و وحشتناک خود توجیه می‌کنند. که این مساله اغلب در رویدادهای جزئی نیز به چشم می‌خورد. چنانکه روزی با دوستی از مزرعه‌ای دست در دست می‌گذشتیم و به سمت اردوگاه می‌رفتیم، ناگهان به مزرعه گندم سبز رسیدیم. من بی‌اختیار سعی کردم آنرا لگد نکنم، اما دوستم، با دستش دستم را کشید و مرا کشان کشان از لابلای گندم برد. من مکث کردم که مبادا گندم جوان را لگدمال کنم. دوستم برآشفت. نگاه پر از خشمی به من انداخت و فریاد زد، «ببینم! آنچه که از ما گرفته‌اند کافی نیست؟ همسرم و فرزندم را به اتاق گاز فرستاده‌اند و حالا تو مرا از لگدمال کردن چند ساقه گندم منع می‌کنی!»

از کتاب «معنی‌درمانی»

رفتار تلخ