عبور از مرزهای شرع و اخلاق

«میلگرام» تو دانشگاه «ییل» یه آزمایشی انجام داده بود که ظاهرا برای بررسی «اثرات تنبیه بر یادگیری» بود. تو این آزمایش سه نقش حضور داشتن: معلم، دانش‌آموز و دستیار معلم که بسته به نظر معلم برای تنبیه پاسخ‌های غلط دانش‌آموز، شوکی بین ۱۰ تا ۴۵۰ ولت بهش وارد می‌کرد.

همونجوری که می‌دونین ولتاژ ۴۵۰ ولت که سهله، ولتاژهای پایین‌تر هم آدمو می‌کشن. تو این آزمایش، دستگاه شوک کار نمی‌کرده و معلم و دانش‌آموز این رو می‌دونستن، ولی به روی خودشون نمی‌آوردن. هدف این بوده که ببینن آیا دستیار به دستور معلم حاضره چنین شوکی رو به دانش‌آموز وارد کنه یا نه؟ یعنی این آزمایش، باطنا برای بررسی «میزان دستورپذیری» بوده و فرد مورد آزمایش هم، عملا دستیار معلم بوده نه دانش‌آموز؛ که خودش از این جریان خبر نداشت! تو این آزمایش افراد مختلفی از طبقات، ملیت‌ها، نژادها و فرهنگ‌های مختلف، در نقش دستیار، مورد تست قرار گرفتن.

با وجود اینکه اکثر این آدم‌ها انسان‌های اخلاقی بودن و تمایلی به آزار دیگران نداشتن ( چون تو وقتایی که معلم درجه شوک رو تعیین نمی‌کرد، اونا کمترین میزان ممکن شوک رو وارد می‌کردن) اما نتایج این آزمایش، عجیب و هشدار دهنده بود: ۶۲ درصد دستیارها ، کاملا مطیع معلم عمل کردن و تا ۴۵۰ ولت شوک به دانش‌آموز اعمال کردن، عملی که در شرایط طبیعی، شاید هیچ کس حاضر به انجام اون نباشه. در حالیکه اینجا به خاطر مسوولیتی که تو آزمایش پذیرفته بودن و به خاطر تعهدی که در قرارداد با معلم داشتن، خودشونو مقید به انجام اون می‌دونستن.

جواب میلگرام به این سوال که «در این میان، اخلاق و مرزهای انسانی در کجای ذهن افراد قرار دارند؟» نیز جالبه: «شخص خود را در قبال قدرتی که به او دستور می‌دهد مسوول احساس می‌کند. ولی در قبال محتوای اعمالی که آن قدرت به او دستور انجام دادن آن را داده، هیچ‌گونه مسئولیتی احساس نمی‌کند. اخلاقیات از بین نمی‌روند بلکه کانون توجه کاملا متفاوتی می‌یابند؛ یعنی احساس شرمندگی یا افتخار مرئوس در حدی است که رفتار مورد نظر صاحب قدرت را به طور مناسب انجام دهد».

بعد اعلام نتایج میلگرام افراد دیگه‌ای هم دست به آزمایش‌های مشابه زدن. مثلا «کلمن» و «هامیلتون» با انجام یه سری آزمایش به این نتیجه رسیدن که: لازمه اطاعت محض از قدرت اینه که فرمانبر، هم سیستم، هم مافوق و هم فرمان رو مشروع بدونه. این اطاعت سه شکل مختلف داره:

– در سیستم‌هایی مثل سیستم‌های نظامی، فرمانبر وظیفه‌اش می‌دونه که از مافوقش اطاعت کنه.

– در سیستم‌هایی که به نقش فرمانبر و هویت دادن بهش تاکید می‌شه، فرمانبر سعی می‌کنه خودشو با مافوقش همانندسازی کنه و این باعث می‌شه که در اجرای دستورهای مافوقش تردید نکنه.

– در سیستم‌هایی هم که فرمانبر شیفته ارزش‌های سیستم و مافوقشه و به اونا تعلق خاطر داره، رفتارها رو درونی‌سازی می‌کنه. این کار بیشترین پایبندی رو در فرد ایجاد می‌کنه به طوری که حاضر به زیر پا گذاشتن همه مرزهای انسانی و اخلاقی می‌شه.

خوب! این که چیز خوبی نیست، برای جلوگیری از این اطاعت محض چیکار باید کرد؟ بهترین راه مقابله با این اطاعت‌پذیری محض، بالا بردن بینش و آگاهی فرمانبران نسبت به حقیقت دستورهای مافوقشونه. به طوری که این بینش و آگاهی اونا رو در مورد مشروعیت سیستم دچار تردید کنه! نسخه‌ی دیگه‌‌ای هم از آزمایش میلگرام که به موازات آزمایش قبلی انجام شده بود، همین رو تایید می‌کنه. تو این نسخه، میزان اطاعت‌پذیری افراد، وقتی که اطلاعاتی دریافت می‌کردن که مشروعیت آزمایش رو زیر سوال می‌برد،‌ به سرعت کم می‌شد. این اطلاعات که برنامه‌ریزی‌شده و در قالب اعتراض یک معلم دیگه به دستیارها منتقل می‌شد، سطح اطاعت‌پذیری محض اونا رو از ۶۲ درصد به ۱۰ درصد کاهش می‌داد.

عبور از مرزهای شرع و اخلاق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *