باز «باز باران»

نمی‌دونم کجا دیدمش و مال کی بود، ولی خوشم امود ازش:

دیروز …

باز باران با ترانه
با گهرهای فراوان
می‌خورد بر بام خانه

… و اما امروز …

باز باران بی ترانه …
باز باران با تمام بی‌کسی‌های شبانه …
می‌خورد بر مرد تنها …
می‌چکد بر فرش خانه …
باز می‌آید صدای چک چک غم …
باز ماتم من به پشت شیشه‌ی تنهایی افتاده …

نمی‌دانم …
نمی‌فهمم کجای قطره‌های بی کسی زیباست؟ …
نمی‌فهمم، چرا مردم نمی‌فهمند که آن کودک …
که زیر ضربه‌ی شلاق باران سخت می‌لرزد …
کجای ذلتش زیباست؟

باز «باز باران»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *