در چند هفته اخیر، بین کارهام، کتاب «بازنگری در کار» (ترجمه کتاب “Rework”) نوشته فرید و مایرهنسون و ترجمه ابراهیم نقیبزاده مشایخ رو خوندم. کتاب مختصر و مفیدیه که بخشهای خیلی کوتاه مستقل از هم داره و به راحتی میشه بین فعالیتهای روزانه خوندش. شاید با تمام چیزهایی که میگه موافق نباشین، ولی قطعا نکات خوب و جالبی داره که کمک میکنه با دیدی غیر از دید عرف و غالب، به کسبوکارتون یه نگاه مجدد داشته باشید.
گزیدهای از نکاتی که برای من جالب بود رو اینجا مییارم:
- شکست، مقدمه و پیشنیاز پیروزی نیست. نرخ موفقیت برای شرکتهای بعدی کارآفرینهای موفق ۳۴ درصده، برای کارآفرینهای شکست خورده در کسبوکار قبلی ۲۳ درصده و برای کسایی که تازه هم شروع میکنن همین میزانه.
- چه جاذبهای در بزرگ بودن شرکت وجود داره؟ یافتن اندازه مناسب و باقی موندن در همون اندازه چه اشکالی داره؟ کی به هاروارد و آکسفورد نگاه میکنه و میگه «اگه این دانشگاهها توسعه پیدا کنن و هزاران استاد دیگه استخدام کنن و در سراسر دنیا شعبه باز کنن، دانشگاه بهتری میشن؟»
- معتادای به کار، قهرمان نیستن. قهرمانان واقعی الان تو خونهان، چون تونستن راه سریعتری برای انجام کارهاشون پیدا کنن.
- هر کسبوکاری بدون مسیر مشخص به سوددهی، کسبوکار نیست، سرگرمیه.
- چیزهایی که شرکتها رو فربه میکنن: قراردادهای بلند مدت، کارمندای زیاد، جلسات، فرایندهای پیچیده و …
- فقط به چیزهایی که واقعاً اساسی هستند بچسبین. اونقدر چیزها رو کم کنین تا فقط مهمترین چیزها باقی بمونن. بعدش دوباره این کار رو تکرار کنین. همیشه میتونین چیزهایی رو بعدا اضافه کنین. محدوده پروژه رو کوچکتر کنین و کار کمتری انجام دهید. پروژه شما اونقدر که نگران هستین، آسیب نمیبینه. و به احتمال زیاد نتیجه کار بهتر هم میشه.
- هر چیزی محصولات جانبی هم داره. یک کسبوکار هوشیار و خلاق به این محصولات جانبی هم توجه میکنه و دنبال فرصت میگرده که ازشون استفاده کنه. از سرآشپزهای معروف تقلید کنین. اونا آشپزی میکنن، ولی کتاب آشپزی هم مینویسن.
- وقتی که یه راه حل قابل قبول و به قدر کافی خوب مساله رو حل میکنه، همون رو انتخاب کنین. بعدا میتونین یه راهحل به قدر کافی خوب رو به راهحلی عالی تبدیل کنین.
- یه روز در هفته یا در هر دو هفته رو به پیروزیهای کوچک اختصاص بدین تا شور و شوق ایجاد کنه. خبرهای خوب رو به صورت مداوم منتشر کنین.
- به جای یک پروژه دوازده هفتهای، اون رو در قالب دوازده پروژه یه هفتهای سازمان بدین.
- سعی نکنین ایدههای هر چند عالی که به ذهنتون میرسه رو بلافاصله عملی کنین. اونا رو روی کاغذ بنویسین و بعد چند روز، اولویت واقعیشون رو سر فرصت و با ذهن آرام مورد ارزیابی قرار بدین.
- تلاش کنید دورههای آموزشی برگزار کنید. جلب توجه مردم با یه مجله یا وبسایت، یه چیزه و به دست آوردن وفاداریشون با آموزش، یه چیز دیگه.
- به مردم اجازه تماشای پشت صحنه رو بدین و بهشون نشون بدین کسبوکارتون چه جوری عمل میکنه.
- اگه میخواین بین چند نفر یکی رو برای استخدام کنین، اونی رو انتخاب کنین که نویسنده بهتریه. فرقی هم نمیکنه که که اون کار چیه، بازاریابیه، فروشندگیه، طراحیه، برنامهنویسیه یا هر چیز دیگه. مهارت نویسندگی نتیجه مطلوب میده.
- وقتی که اشکال یا خطایی پیش میآد، یکی باید در موردش توضیح بده. بهتره اون یه نفر خودتون باشین. در غیر این صورت، راه رو برای پخش شایعات و اطلاعات نادرست باز میکنین.
- «ما باید این ویژگی رو همین الان اضافه کنیم. ما نمیتونیم بدون این ویژگی، لانچ کنیم. همه اینو میخوان. فقط یه چیز کوچکه، نباید خیلی سخت باشه. شما باید بتونین به سرعت اون رو تو سیستم بذارین.» فقط سی چهل کلمهست، ولی صد تا فرض داره. دستورالعملیه برای فاجعه.