اگر یک بار دیگر بازگردم،
صبحها،
مثل برهای نو رسیده،
میان ساقههای سبز غلت خواهم خورد؛
علفهای سبز را سیر سیر خواهم جوید و
ساق پاهایم را
در شبنم سرد خواهم شست.
اگر بازگردم،
مثل سمور،
از درختهای گردو بالا خواهم رفت.
پاره ابری خواهم شد و
بر مزارع سبز میچرخم.
به کردار بید،
بر چشمهها و
صخرههای ساحل خواهم چمید.
اگر دیگر بار بازگردم،
دقت خواهم کرد
سنبله چگونه زرد میشود،
انار و سیب چگونه میرسند،
پرندهها لانههایشان را چگونه …
چگونه میسازند و
چهسان جوجههایشان پر در میآورند.
آه
اگر یک بار
فقط یک بار دیگر باز گردم،
خوب نگاه خواهم کرد
پرستوهای مهاجر
روی سیمهای برق، در چه هیاتی صف میکشند.
رودخانهها
از کجا میآیند و
به کجا میروند.
باور کنید
در بازگشتم
از پستان هر چشمهای
جرعهای آب مینوشم و
و همهشان را مادر خود خواهم کرد.
در هر غاری
شبی
سر بر بالین صخرهای خواهم نهاد
و آنها را گهواره خودم خواهم کرد.
اگر بازگردم،
لالها را زبان آتشین هدیه خواهم داد،
پرندگان بیبال را
شهبال آتش خواهم بخشید.
اگر باز بازگردم
دیگر نمیگذارم
جوانان وطنم، گل را
برای گلدان مرده میز بچینند.
به آنها یاد خواهم داد،
وقتی به میعادگاه میروند،
گل را بر سینه یارشان بیاویزند،
پیش از آن که در آغوش گیرندشان.
آه
اگر یک بار دیگر بازگردم
اگر بازگردم،
رفقای چشم آبیام در مسکو،
به من یاد دادهاند،
بدون شیرینی به هیچ خانهای نروم.
گهوارههای نرم و زیبا برای کودکان بسازم و
در جشن تولدشان -که ندارند- شرکت کنم
و به جای شمع،
انگشتهایم را بر افروزم.
اگر بازگردم
اگر باز
اگر …
عبدلله پشیو