تو جنگ آدما ساخته میشن، کودکانی که دهنشون بوی شیر میده، مردانی میشن که گوشتشون بوی باروت میده! ما که تو بطن جنگ بودیم از همسنوسالای دیگهمون خیلی بزرگتریم…
نویسنده: جعفر محمدی
آخرین گناه
چه کسم من، چه کسم من، که بسی وسوسهمندم
گه از آن سوی کشندم، گه از این سوی کشندم
نفسی آتش سوزان، نفسی سیل گریزان
ز چه اصلم ز چه فصلم، به چه بازار خرندم
نفسی همره ماهم، نفسی مست الهم
نفسی یوسف چاهم، نفسی جمله گزندم
نفسی رهزن و غولم، نفسی تند و ملولم
نفسی زین دو برونم، که بر آن بام بلندم…
۱۵ دقیقه از برنامه روزانه
از خونه میزنم بیرون. میاندازم تو حکیم غرب. تا انتهای حکیم میرم و برمیگردم. نمیدونم این ۱۵ کیلومتر اتوبان چی داره، ولی میدونم همیشه برام آرامبخش و لذت آوره!
تمنا
من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو به من گفتی: -هرگز، هرگز
پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه این هرگز کشت!
حمید مصدق
آتش بدون دود
«آتش بدون دود» نادر ابراهیمی درسته که هفت جلد بود، ولی اونقده شیرین بود که هفت هشت سال پیش وقتی تو فرجه امتحانا شروعش کردم، نتونستم بذارمش زمین تا تموم شد!
شما مست نگشتید وزان باده نخوردید
…در این خاک، در این خاک، در این مزرعهی پاک
بجز مهر، بجز عشق، دگر تخم نکاریم
درین غم چو زاریم، درآن دام شکاریم
دگر کار نداریم، درین کار بگردیم…
تعلق
خیلی دوست داشتم به جایی تعلق نمیداشتم و هر وقت دلم میخواست میتونستم زندگیم رو جمع کنم و بریزم توی یه ساک و برم به هر جای دیگری که دلم میخواد …
برنده – برنده
هر دو طرف خوشحالن که سر اون یکی رو کلاه گذاشتن!
باغچه کودکی
به یاد سالهای قدیم و باغچه تو حیاطمون، بد جور هوس باغچه آب دادن کردم یه مدتیه!
اعتماد و پشیمانی
: تا حالا شده به فلانی اعتماد کنی؟
– آآآرههه! خییییلی!
: مثلا چند بار؟
– به اندازه تعداد دفعاتی که تو زندگیم پشیمون شدم!