باز باران
با ترانه
با گوهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده:
در گذرها
رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پرگو
باز هر دم
میپرند این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان:
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده
از چرنده
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر اینجا و آنجا
چون دل من
روز روشن
بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان میزدی پر
هر کجا زیبا پرنده
برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی
سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دمیدم در شور و غوغا
رودخانه
با دو صد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ میزد … چرخ میزد همچو مستان
چشمهها چون شیشههای آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی
با دو پای کودکانه
میپریدم همچو آهو
میدویدم از سر جو
دور میگشتم ز خانه
میپراندم سنگ ریزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
میشکستم کرده خاله
میکشانیدم به پایین
شاخههای بیدمشکی
دست من میگشت رنگین
از تمشک سرخ و وحشی
میشنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
هرچه میدیدم در آنجا
بود دلکش ، بود زیبا
شاد بودم
میسرودم:
روز! ای روز دلارا!
دادهات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا
ور نه بودی زشت و بی جان!
این درختان
با همه سبزی و خوبی
گو چه میبودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان!
روز! ای روز دلارا!
گر دلارایی ست، از خورشید باشد
ای درخت سبز و زیبا
هرچه زیبایی ست از خورشید باشد…
اندک اندک ، رفته رفته، ابرها گشتند چیره
آسمان گردیده تیره
بسته شد رخساره خورشید رخشان
ریخت باران ، ریخت باران
جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن میگشتند هر جا
برق چون شمشیر بران
پاره می کرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت می زد ابرها را
روی برکه مرغ آبی
از میانه، از کناره
با شتابی
چرخ میزد بی شماره
گیسوی سیمین مه را
شانه می زد دست باران
بادها با فوت خوانا
مینمودندش پریشان
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
بس دلارا بود جنگل
به! چه زیبا بود جنگل
بس ترانه، بس فسانه
بس فسانه، بس ترانه
بس گوارا بود باران
وه! چه زیبا بود باران
میشنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی – خواه تیره ، خواه روشن-
هست زیبا ، هست زیبا ، هست زیبا!
گلچین گیلانی