پیرمرده داغ کرده بود و میگفت: «آخه جوون! تو چه جوریه که میگی اصول دینت سه تاست؟ ما که تو دوران طاغوتیها بودیم میدونستیم که پنجتاست… آره دیگه! باید هم اینجوری باشه… میدونای توحید و امامت و نبوت داریم ولی اینا که عدل و معاد حالیش نمیشه، براش میدون نمیذارن، شما جوونا هم اونا رو راحت فراموش میکنین چون از همهی اون اصول فقط اسم میدوناش برا شما جوونای معصوم مونده…» بنده خدا هم داشت به حرفای راننده گوش میداد تا به توحید رسیدیم و پیاده شد! اون پیاده شد، ولی هنوز آقای راننده غرولند میکرد که: «جوونا دارن همهچیشونو از دست میدن و اینا! اون وقتا پایهها درست بود و الانا …».
من خودم اعتقاد دارم که خیلی از چیزا خیلی ربطی به حکومتها و دولتها نداره، البته منکر تاثیر اونا هم نیستم. من نقش و تاثیر «گذر زمان، پیشرفت تکنولوژی و تسلط اون بر تمام ابعاد وجود آدمی، رسانهها و تبلیغات ویرانگر، از بین رفتن فرهنگ اصیل و بومی و بیهویتی نسل جدید در سایهی تلویزیون» رو بیشتر از نقش تغییر حکومت میدونم. اینا رو که به اون آقا گفتم، گفتش که: «من اصلا اینا رو قبول ندارم!… چی میگی آقا!… دلت خوشه ها! چیزای سادهتر رو نگاه کن خودت میفهمی! مثلا قدیما دزدا مرد بودن، من هیچ وقت یادم نمیره که یه دزدی داشت یه دزد دیگه رو میزد به خاطر اینکه از یه کفترباز فقیر بدبخت دزدی کرده بود! ولی الان چی؟ از بس که همهی مملکت دزد شده، همهی دزدا رو بیشرف و نامرد کرده!.. همینو بگیر و برو جلو…»
واقعا اون چیزایی که من تاثیراشونو بیشتر از بقیه میدونم، اگه حکومت یه حکومت دیگه بود، باز هم همینقدر اثرای شدید داشتن؟…