یار دبستانی من، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
ترکه بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما
دشت بیفرهنگی ما، هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب، بد اگه بد، مرده دلای آدماش
دست من و تو باید این پردهها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد ما رو چاره کنه؟
پ.ن. ۱: دانشجو بودن فقط به دانشگاه آمدن و درس خوندن و مدرک گرفتن نیست. دانشجو باید تو وجودش حس کنه که دانشجو شده! خیلی چیزا تو دوران دانشجویی این حس رو به آدم میدن. ولی به نظر من، همخونی دستهجمعی «یار دبستانی من»، وقتی که صدها دانشجو، با هم، همآوا، به واسطه اون چیزی رو فریاد میکنن – و نه فریاد میزنن- ، این حس رو به بهترین وجه ممکن به یه دانشجو منتقل میکنه.
پ.ن. ۲: این سرود رو هر وقت میشنوم، یاد روزهای سال اول دانشگاهم (سال ۷۸) تو علم و صنعت میافتم و اتفاقاتی که اونجا رخ میداد (اولین سال تحصیلی بعد ۱۸ تیر بود و فضای خاص خودش رو داشت!). و یاد سفری که همون سال به دانشگاه باهنر کرمان داشتم! خاطرات زیادی از اون روزا تو ذهنم نمونده، ولی حسهای زیادی، چرا.
پ.ن.۳: این ترانه برای فیلم «از فریاد تا ترور» منصور تهرانی، توسط فریدون فروغی اجرا شد. ترانه و ملودیای هم مال خود تهرانییه. ولی بدلیل اینکه خواننده ترانه فروغی بود به فیلم مجوز پخش داده نشد (فروغی سالهای زیادی، هم قبل و هم بعد از انقلاب ممنوع الصدا شده بود) و ناچارا جمشید جم اون رو دوباره خوانی کرد و انصافا هم شاهکار خوند.