آزمایشها نشون میده که مردم حاضرن برای ده دلار صرفهجویی در غذا، ده دقیقه بیشتر راه برن، اما حاضر نیستن برای همون ده دلار صرفهجویی در یه دست کتوشلوار هزار دلاری، ده دقیقه بیشتر راه برن! در حالی که ده دقیقه، ده دقیقهاس و ده دلار، ده دلار!
رولف دوبلی در کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» (که عادل فردوسیپور و همکاراش ترجمهش کردن)، به این میگه اثر مقایسهای. دوبلی میگه اثر مقایسهای اساس تخفیف دادن تو تجارته، چون محصولی که قیمتش از صد دلار به هفتاد دلار کاهش پیدا کرده، به نظر ارزش بیشتری داره نسبت به محصولی که قیمتش همیشه هفتاد دلار بوده.
در ادامه این صحبتها، یه مثال جالب هم از کتاب «تأثیر» رابرت چالدینی نقل میکنه در مورد «هری» و «سید»، دو برادری که در دهه ۱۹۳۰ میلادی یه مغازه پوشاک رو در آمریکا اداره میکردن. سید مسوول فروش بوده و هری مسوول خیاطی. هر وقت سید متوجه مشتریای میشده که از لباسی خوشش اومده، یهویی گوشش سنگین میشده و به از برادرش میپرسیده «هری قیمت این کتوشلوار چنده؟» هری هم از کنار میز برشاش نگاهی میکرده و داد میزده که «قیمت اون کتوشلوار نخی زیبا ۴۲ دلاره! [یه قیمت بالا برا اون زمانها]». سید هم خودش رو به نشنیدن میزده و دوباره داد میزده «چقدر؟» هری هم دوباره فریاد میزده «۴۲ دلار». بعدش سید رو به مشتری میکرده و میگفته «میگه ۲۲ دلاره». مشتری هم که اسیر اثر مقایسهای میشده!، سریع پول رو میداده و با کتوشلوار از مغازه میرفته بیرون، قبل اینکه سید بیچاره متوجه اشتباهش بشه!
حواسمون باشه ارزش واقعی چیزها رو در نظر بگیریم و اسیر این اثر نشیم، از اون ور هم تو طراحی مدلهای تجاری از این اثر روانی غافل نشیم!