یه زمانی یه جواب جالب برای سوال بالا داشتم. چرا جالب؟ چون پر از تناقض بود: … من الان به «اختیار» اعتقادی ندارم، ولی سعی میکنم که از لحاظ اخلاقی مسوول باشم، چون ممکنه فردا روزی اعتقاد من عوض بشه و به «اختیار» معتقد بشم، در اون صورت دوست دارم همه پلهای پشت سرم رو خراب نکرده باشم و تا آخر عمر به خاطر اتفاقات گذشته دچار عذاب وجدان نباشم…
چرا تناقض؟ آیا سعی من برای «مسوولیت اخلاقی» در زمانی که به «اختیار» و «مسوولیت اخلاقی» اعتقادی ندارم، بیمعنی نیست؟ آیا من اینکار رو به اختیار خودم انجام نمیدم، در حالی که میدونم اختیاری ندارم؟ شاید من «اختیار»ی ندارم، ولی همان «جبرگرایی» حاکم بر جهان «میخواد» که من اینکار رو انجام بدم!!!
چرا «اختیار» نمیتونه که نباشه؟ «اختیار» برای بقای جامعه ضروریه. چون اگه «اختیار» نباشه، «مسوولیت اخلاقی» هم وجود نخواهد داشت. و اگر «مسوولیت اخلاقی» وجود نداشته باشه، قانون و دادگاه و تنبیه و تشویق هم بیمعنیه، و اگه اینها هم نباشه، سقوط، فروپاشی و انهدام جامعه و نسل بشری هم لازمالوقوعه!
«مسوولیت اخلاقی» هم در دو حالت میتونه وجود داشته باشه:
- به «اختیار» اعتقاد داشته باشم.
- اگه به «اختیار» اعتقاد نداشته باشم ولی اعتقاد داشته باشم که همان «جبرگرایی» موجود در جهان، طبق جبر خودش، معین کرده که باید «مسوولیت اخلاقی» وجود داشته باشه!
مشکل حالت دوم اینه که این حالت با «عدالت» در تناقضه! چون در این حالت فلان کار رو من با اختیار خودم انجام ندادم ولی مجازات اون رو من دارم پس میدم.
پاسخ سوال اصلی هنوز داده نشده، ولی مساله به اعتقاد خودم به خورده سادهتر شده. از مساله «نفی اختیار» رسیدیم به «نفی عدالت». که شاید کمی ملموستر باشه!
حالا سوال من اینه: «چرا عدالت نمیتونه که نباشه؟ آیا اثبات این که اختیار نمیتونه که وجود نداشته باشه سختتره یا اثبا اینکه عدالت نمیتونه که نباشه؟»
پ.ن.: هیچ وقت منتظر نباشین که به سوال «چرا اختیار نمیتونه که نباشه؟» جواب قطعی داد. فقط میشه نبود اون رو به نبود «عدالت» متصل کرد و همینجوری نبود «عدالت» را به نبود «دنیای پس از مرگ» و … و این زنجیر رو اینقده ادامه داد تا جایی که به یکی از اعتقادات روشن ما برسه که برای اون نیازی به اثبات نداریم!