ذوق اجرای یه سناریوی جدید باعث شد که دم غروبی اینقده کنار خیابون بایستیم تا یه تاکسی خالی رو گیر بیاریم و دربست کرایهاش کنیم تا مقصد. چند دقیقهای که میگذره، رضا موبایلشو در مییاره و شماره منو می گیره، موبایلمو میذارم چند زنگ بخوره [که قشنگ توجه راننده جلب بشه]، بعد گوشیمو ور میدارم و میگم «الو…»، همزمان رضا هم میگه «الو، سلام» [و دزدکی موبایلو قطع میکنه که پول الکی برامون نیفته] و من جواب میدم «سلام. چطوری؟» و به همین صورت یه مکالمه دو نفره رو با هم شروع میکنیم (مکالمه در مورد اینکه دیکشنری زبان خوب سراغ داری و چه جوری میشه قفل این آکسفورده رو شکست و از این حرفا) و حواسمون هم هست که راننده داره با بهت به حرفامون گوش میده که اینا دیوونن مگه بغل هم نشستن دارن با موبایل با هم حرف میزنن!!!
وقتی که مطمئن میشیم فضول درد آقای راننده خوب گل کرده، یهو روند صحبتها رو عوض میکنیم و جوری صحبت میکنیم که انگار هر کدوممون داریم با یه نفر جداگونه دیگه صحبت میکنیم. وقتی که راننده خوب تعجب میکنه که «اِاِ مگه اینا با هم صحبت نمیکردن پس چی شد که یهو همه چی عوض شد؟» ما باز هم روند صحبتها رو عوض میکنیم و دوباره جواب همدیگه رو میدیم… در هر دو حالت هم بعضی وقتا مثلا من به اونی که پشت خطه میگم «بذار بپرسم برات…» و گوشی رو مییارم پایین و رو به رضا میگم که «ببخشید یه لحظه، یه سوال دارم: تو میدونی که فلان چیز چه جوری میشه؟» و رضا هم جلوی گوشیشو با کف دستش میگیره و جواب منو میده و من هم همون جوابو تحویل طرف مقابلم میدم! و …
همین روند ادامه پیدا میکنه و بالاخره یکیمون قطع میکنه و اون یکی هم دو سه دقیقه بعد قطع میکنه و حالا (مث خانومهای در حال سبزی پاک کردن -چشمک-) تلفنهامونو برا هم تعریف میکنیم! -:دی-
راننده که هنگ کرده بود، میخواست یه جوری ته و توی قضیه رو دربیاره و باب صحبت رو باز کنه، میگه: «ببخشید قربان، یه سوال میتونم بپرسم؟ شرمنده که حرفاتونو گوش میدادم، آخه بحث دیکشنری آکسفورد شد که شرکت ما نمایندگیشه!!! اون قفل رو گفتین چه جوری میشه شکست؟…» من و رضا که اینو میشنویم، مطمئن میشیم که تمام حرفامونو با دقت گوش داده بنده خدا و دو نقطه دی میشیم خفن که بهبه چه بحثی رو تصادفا انتخاب کردیم! این سوال و بقیه سوالاشو هم محترمانه میپیچونیم و تا چند روز خوش میشیم با خودمون… –چشمک-