از چهار ماه پیش میدونستم که سختترین لحظههام، افطارهای ماه رمضون خواهد بود. اولین افطاری ماه رمضون رو دعوت بودم و به خیر گذشت. ولی روز دوم فقط قلبم نترکید… سفره افطار رو مث همون موقعها آماده کرده بودم، دقیقا مث همون موقعها… ولی خونه سوت و کور بود… ولی تو دلم غوغا بود… از خونه زدم بیرون!