میگذرد در شب
آیینهی رود، خفته هزاران گل در سینهی رود
گلبن لبخند فردایی موج،
سر زده از اشک سیمینهی رود
رود و سرودش، اوج و فرودش،
میرود تا دریای دور
باغ آیینه، دارد در سینه، میرود تا ژرفای دور
فردا رود افشان ابریشم در دریا میخوابد
خورشید از باغ خاور میروید، بر دریا میتابد
فردا رود طغیان شورافکن در دریا میخوابد
خورشید از شرق سوزان میروید بر دریا میتابد
موجی در موجی میبندد
بر افسون شب میخندد
با آبیها میپیوندد