سرباز گمنام

فیلم سینمایی مجستیک پنجشنبه شب گذشته از شبکه ۱ پخش شد. روزنامه‌ی «شرق» امروز، در مطلبی به بهانه‌ی پخش این فیلم، آورده بود که: «…اما قهرمان فیلم در مقام سرباز لوک به میان مردم بازمى‌گردد و شهر دوباره زنده مى‌شود. لوک تصمیم مى‌گیرد به خاطر هم‌رزمان خویش یادبود سرباز خسته را بیرون بکشد تا همگان نظاره‌گر آن باشند. تا یادآور سربازانى باشد که به خاطر دفاع از کیان و شرف خویش جان دادند. یادبودى که ما را وادار مى‌کند شاخه گلى را به یاد سربازان گمنام بر روى هر زمین خشک و بى آب و علفى بگذاریم، گمنامانى که تنها براى دفاع از شهرى ساده و زندگى بى غل و غش و نه چیز دیگر جان دادند… »!

این نوشته بلافاصله منو به یاد شعر بسیار زیبای «عبدالله پشیو» با نام «سه‌ربازی ون (سرباز گمنام)» انداخت، که این شعر و ترجمه‌ی اونو براتون اینجا می‌یارم و اونو به تمامی سربازان گمنام سرزمینم تقدیم می‌کنم:

 

سه‌ربازی وون
که وه‌فدی، ده‌چیته شوینی،
بو سه‌ر گوڕی سه‌ربازی وون، تاجه گولینه‌ییک دینی.
ئه‌گه‌ر سبه‌ی
وه‌فدیک بیته ولاتی من
لیم بپرسی
کوانی گوری سه‌ربازی وون
ده‌لیم گه‌وره‌م
له که‌ناری هه‌ر جوگه‌یی
له سه‌ر سه‌کوی هه‌ر مزگه‌وتی
له به‌ر ده‌رگه‌ی هه‌ر مالی
هه‌ر که‌نیسه‌یی
هه‌ر ئه‌شکه‌وتی
له سه‌ر گابه‌ردی هه‌ر شاخی
له سه‌ر دره‌ختی هه‌ر باخی
له‌م ولاته
له‌سه‌ر هه‌ر بسته‌ زه‌مینی
له‌ژیر هه‌ر گه‌زه‌ ئاسمانی
مه‌ترسه‌! که‌میک سه‌ر داخه‌و
تاجه‌گولینه‌که‌ت دانی!
سرباز گمنام
هنگامی که نماینده‌ای، جایی،
سر مزار سرباز گمنامی می‌رود، تاج گلی با خود می‌برد.
اگر فردا
نماینده‌ای به سرزمین من بیاید
از من بپرسد
مزار سرباز گمنام کجاست
جواب می‌دهم سرورم
در کنار هر نهری
بر سکوی هر مسجدی
دم در هر خانه‌ای
هر کنیسه‌ای
هر غاری
بر سر صخره‌ی هر کوهی
بر روی درخت هر باغی
در این سرزمین
بر روی هر قطعه‌ای از زمین
در زیر هر تکه‌ای از آسمان
نترس! کمی سرت را پایین بنداز و
تاج گلت را بگذار!
سرباز گمنام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *