یادی در روز،‌ لحظه‌ای در شب

یادی در روز
گاهی وقت‌ها، آدم چشاش پر اشک می‌شه! اشکی که ناراحت کننده نیست و دل آدمو لطیف می‌کنه! اشکی که شیرینه…

لحظه‌ای در شب
دلم مث سیر و سرکه می‌جوشه، منقبض می‌شه و می‌گیره و سنگین می‌شه. اونقده سنگین، انگاری که داره می‌افته. حالتی شاید شبیه حالت تهوع. سرم گیج می‌ره، نه از اون گیج رفتن‌ها، شاید حسی شبیه بی‌وزنی و از زمان و مکان بیرون بودن. نفس‌زدن‌هام تند می‌شه، شاید هم دارم نفس نفس می‌زنم. چشام گرم می‌شن. بخش‌های زیادی از زندگیم، تو یک صدم ثانیه، مث یه فیلم از تو ذهنم رد می‌شن. ماتم و مبهوت!!! ذهنم قابلیت این ازش صلب می‌شه که عکس‌العمل یا پاسخی از خودش نشون بده…

یادی در روز،‌ لحظه‌ای در شب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *